خواهر کوچولوی جدید
سلام دختر قشنگم
مدت هاست که نتونستم بیام و برات چند خطی بنویسم
خودت بهتر میدونی مامان چقدر دوستداره و چرا نتونستم بیام
اول از همه کمر درد و پا درد شدیدی که داشتم که مجبور شدم یکماه مطلق بخوابم
و تو غصه دار شدی که مامان نمیتونه بشینه و راه بره,ولی تو کمکم کردی و زود خوب شدم
بعد از اون اتفاق جالبتری افتاد و متوجه شدیم که زینب کوچولوی من داره خواهر دار میشه
هم من,هم بابا و بیشتر از همه شما شوکه شدی,ولی همگی بخاطر عضو جدیدمون خوشحالیم
و دستامونو مثل تو بالا میبریم و میگیم اللهی شکرت
این مدت دختر خیلی گلی بودی,٣ ماه دیگه خواهر کوچولو رو میبینی
و شما دوتا دختر گل میشید تنها بهونه های زندگی من + بابایی
حالا هم چند تا از عکساتو واست میزارم,البته به خوبیه قبل نشده ولی جالبن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی