زینبزینب، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

بهونه زندگی

اولین مسافرت

اینم از اولین مسافرت دختر گلم که با دوستای مامان و بابا رفتیم زینبم شما اینجا دقیقا 2 ماه و 10 روزت بود و تازه واکسن 2 ماهگی تو زده بودی اما اصلا مامان و بابا رو اذیت نکردی ... خیلی هم بهمون خوش گذشت ! اینم از عکس کنار دریا مامان اون روزا هنوز یه جورایی کوچول مچول بودی اما بعد از این سفر یهویی بزرگ شدی . ...
13 مهر 1391

اولین لبخند

بهونه زندگی من.....دختر قشنگم می خوام اولین لبخندی که به روی مامان زدی و دایی سعیدت اونو ثبت کردو واست بزارم بدون خنده های شیرینت آرام بخش خستگی های مامانه! دوست دارم عســــــــــــــلم ...
12 مهر 1391

وقتی تو اومدی...

دخترم از ساعت های اول بدنیا اومدنت شروع می کنم... ساعت هایی که اصلا انتظار اومدنت رو نداشتم و در مدت 2 ساعت تو رو توی بغلم گذاشتن   این شکلی بودی عزیـــــــــــــــــــــزم   ...
18 شهريور 1391

برای مقدمه

سلام دختر قشنگم الان که دارم برات می نویسم از عمر زیبای تو 5 ماه و 14 روز میگذره.البته زودتر از اینها میخواستم برات بنویسم...اما با وجود تو من زندگی جدیدی رو تجربه می کنم که کمی نیاز به زمان داشتم . اما حالا اومدم با یه عالمه حرف برای کسی که بخاطرش زندگی می کنم و بهونه من برای زندگیه... دیوانه وار دوووست دارم دختر قشنگم...! ...
18 شهريور 1391