به امید آینده
دوباره من....و دوباره تاخیـــــــــــــــر
دختر گلم
از دفعه آخری که پُست گذاشتم تا همین الان ٢ بار بیمارستان بستری شدی که بدترین روزای عمرمو گذروندم و خدا رو شکر که داره کم کم همه چی به خیر و خوشی میگذره!
بیمارستان که بودی خدای مهربون بهم نشون داد که همیشه باید شاکرش باشم و هر لحظه به خاطر دادن هدیه قشنگی مثل تو ازش ممنون باشم.
مامان دوست دارم و منتظرم هفته آینده که از اتاق عمل بیرون میای دیگه پات به این جاها باز نشه و سالم و سلامت ببینمت.
دوســـــــــــــــت دارم زینب عزیزم!
قربونت برم که عاشق هوراااااااااااااااا گفتنی....اینو دایی سعید یادت داده.مثل دختر همسایه کلاه قرمزی دستاتو بالا میبری و انتظار داری همه همراهیت کنن و بگن هووووووراااااااااااااا
چند تا عکس دیگه از شیرین کاریات (ادامه مطلب)
عاشق ناز کردنتم بخــــــــدا!
اگه موبایل اختراع نمیشد نمیدونم تو با چی بازی می کردی !
دستات تموم شـــــــــــــــــــــد مامانی